زمانی که همه چیز ناامید کننده شده؛ پس از سالها
سرگردانی و سرگرم شدن با منجم و فیس بوک و چت روم ها ... درست در همین هنگام از
جایی که هیچ وقت حتی به فکرت هم نمی رسد نوری می تابد و روشنت می کند.
.
.
.
و برای من این شد،مدت درازی که از همه چیز و
همه کس ناامید شده و فقط به حکم سرگرمی خودم را با نت مشغول کرده بودم؛ در اوج
سیاهی "او" آمد ... درست از
جایی که حتی به ذهنم هم خطور نمی کرد.
اولین دیدار، اولین لبخند، اولین حرف،اولین
تماس و ... همه ی این اولین ها برای همیشه در ذهنم حک گردید... و این شد که من شیفته
ی او شدم ... شیفته ی سادگی و آرامش و نجابتش ...
خدا در این راه یاریمان کند .
رسول- پسراهورایی